• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

خطبه صد و نود و یک، بخش دوم

 عِبَادَاللّهِ! أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ فَإِنَّهَا

بیشتر...

ابراهیم(علیه السلام) (به تنهائى) یک امت بود!

شرح آیات 120 لغایت 124 سوره مبارکه نحل

120إِنَّ

بیشتر...

انفاق از مهم ترین اسباب نجات در قیامت!

شرح آیه 254 سوره مبارکه بقره

254- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ

بیشتر...

شرح خطبه 54 نهج البلاغه

    شرح خطبه 54 نهج البلاغه - استاد
بیشتر...

حکمت 129 نهج البلاغه

عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِي

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
13991
33471
142764352
امروز یکشنبه, 27 خرداد 1403
اوقات شرعی

گمراه تر از چهارپایان

شرح آیات 41 لغایت 46 سوره مبارکه فرقان

41وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً

42إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَحِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً

43أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً

44أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْأَضَلُّ سَبِیلاً

ترجمه:

41 ـ و هنگامى که تو را مى بینند، تنها به باد استهزایت مى گیرند (و مى گویند:) آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر برانگیخته است؟!

42 ـ اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمى کردیم، بیم آن مى رفت که ما را گمراه سازد! اما هنگامى که عذاب الهى را ببینند، به زودى مى فهمند چه کسى گمراه تر بوده است!

43 ـ آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو مى توانى او را هدایت کنى (یا به دفاع از او برخیزى)؟!

44 ـ آیا گمان مى برى بیشتر آنان مى شنوند یا مى فهمند؟! آنان فقط همچون چهار پایان، بلکه گمراه ترند.

تفسیر:

گمراه تر از چهارپایان

جالب این که: قرآن مجید در آیات این سوره، سخنان مشرکان را یک جا نقل نمى کند، بلکه بخشى از آن را نقل کرده، به پاسخگوئى و اندرز و انذار مى پردازد، پس از آن بخش دیگرى را، به همین ترتیب ادامه مى دهد.

آیات مورد بحث، بازگو کننده نمونه دیگرى از منطق مشرکان و کیفیت برخورد آنها با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و دعوت راستین او است.

نخست مى گوید: «آنها هنگامى که تو را مى بینند، تنها کارى که انجام مى دهند این است که: به باد مسخره ات گرفته، مى گویند: آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر مبعوث کرده است»؟ (وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً).(1)

چه ادعاى بزرگى مى کند! چه حرف عجیبى مى زند! راستى مسخره است!

ولى نباید فراموش کرد که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همان کسى بود که قبل از رسالت، چهل سال در میان آنها زندگى کرد، به امانت، صداقت، هوش و درایت معروف بود، اما هنگامى که سران کفر، منافعشان به خطر افتاد، همه این مسائل را به دست فراموشى سپردند، و با سخریه و استهزاء، مسأله دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)را با آن همه شواهد و دلائل گویا، به باد مسخره گرفتند، و حتى او را متهم به جنون کردند!

* * *

آن گاه قرآن در ادامه گفتار مشرکان، و از زبان آنها چنین نقل مى کند:

«اگر ما استقامت و پایدارى بر پرستش خدایانمان نکنیم، بیم آن مى رود که این مرد، ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع کند (إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها).(2)

ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى گوید:

نخست، با یک جمله کوبنده به این گروه که: اهل منطق نبودند، چنین پاسخ مى دهد: «هنگامى که عذاب الهى را دیدند به زودى مى فهمند چه کسى گمراه بوده است»؟! (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً).

این عذاب، ممکن است اشاره به عذاب قیامت باشد، چنان که بعضى از مفسران مانند «طبرسى» در «مجمع البیان» گفته اند، و یا عذاب دنیا، همچون شکست دردناک روز «بدر» و امثال آن، چنان که «قرطبى»، در تفسیر معروف خود گفته است.

و نیز ممکن است اشاره به هر دو باشد.

جالب این که: این گروه گمراه، در این سخنان خود، به دو کار ضد و نقیض دست زدند، از یکسو، پیامبر و دعوتش را به باد مسخره مى گرفتند، اشاره به این که: آن قدر ادعاى او بى اساس است که ارزش برخورد جدى ندارد. و از سوى دیگر، معتقد بودند: اگر دو دستى به آئین نیاکان خود نچسبند، امکان دارد سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را نیز از آن بازگرداند، و این نشان مى دهد که: سخنانش را فوق العاده جدى، مؤثر، حساب شده و داراى برنامه مى دانستند، این پریشان گوئى از افراد سرگردان و لجوج بعید نیست.

به علاوه، بسیار دیده شده است: منکران حق، هنگامى که در برابر امواج خروشان منطق رهبران الهى، قرار مى گیرند، گاهى، استهزاء را به عنوان یک تاکتیک براى کوچک نشان دادن و محو آن، انتخاب مى کنند در حالى که، در باطن چنین عقیده اى ندارند، و گاه، آن را جدى گرفته با تمام وجود با آن مبارزه مى کنند.

* * *

دومین پاسخى که قرآن به سخنان آنها مى گوید در آیه بعد آمده، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده به عنوان دلدارى و تسلى خاطر، و هم به عنوان بیان دلیل اصلى عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوى آنان، مى فرماید:

«آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).

«آیا با این حالت، تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً).

یعنى اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفت ها زدند، نه به خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است، بلکه به خاطر این است که: آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، آیا انتظار دارى چنین کسانى تو را پذیرا شوند؟ یا بتوانى در آنها نفوذ کنى؟!

در معنى جمله «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»، مفسران بزرگ، بیانات گوناگونى دارند:

جمعى همانگونه که در بالا گفتیم، گفته اند: منظور آن است که آنها یک بت دارند و آن هواى نفس آنها است و تمام کارهایشان از آن سرچشمه مى گیرد.

در حالى که جمع دیگرى معتقدند: منظور آن است که آنها حتى در انتخاب بت ها هیچگونه منطقى را رعایت نمى کنند، بلکه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ یا درخت جالبى مى افتاد، یا چیز دیگرى که هوس آنها را برمى انگیخت آن را به عنوان «معبود» برمى گزیدند، در برابر آن زانو مى زدند، قربانى مى کردند و حل مشکلات خود را از آن مى خواستند!.

در شأن نزول آیه فوق، روایتى نقل کرده اند، که مؤید این معنى است و آن این که: در یکى از سال ها کار بر«قریش» در «مکّه» سخت شد در اطراف پراکنده شدند، بعضى از آنها همین که به درخت زیبا و یا سنگ جالبى برخورد مى کردند، آن را مى پرستیدند. نام آن را اگر سنگ بود «صخره سعادت» گذاشته، برایش قربانى مى کردند، خون قربانى را بر آن مى پاشیدند، و حتى درمان بیمارى هاى حیوانات خود را، از آن مى خواستند!.

اتفاقاً روزى مرد عربى آمد، و مى خواست شترهاى خود را به آن صخره بمالد، و تبرک جوید، شترها، رم کرده در بیابان پراکنده شدند. او شعرى گفت که مضمونش این بود:

«من به سراغ صخره سعادت آمدم تا پراکندگى ما را جمع کند، اما او جمع ما را به پراکندگى کشاند»!.

سپس گفت: این سنگ سعادت چیست؟ جز یک قطعه سنگ همسان زمین، نه انسان را به گمراهى مى کشاند، و نه به هدایت!.

مرد دیگرى از عرب، یکى از این قطعه سنگ ها را دید، در حالى که روباهى بر آن بول مى کرد، او این شعر را سرود:

أَ رَبٌّ یَبُولُ الثَّعْلَبانِ بِرَأْسِهِ *** لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بالَتْ عَلَیْهِ الثَّعالَبُ!:

«آیا معبود است موجودى که روباه بر آن بول مى کند؟ * مسلماً ذلیل است کسى که روباهان بر آن بول مى کنند»!.(3)

دو تفسیر بالا، با هم منافاتى ندارند، اصل بت پرستى که زائیده خرافات است یک نوع هواپرستى است، و انتخاب بت هاى گوناگون بدون هیچ منطقى، آن نیز شاخه دیگرى از هوا پرستى است.

در زمینه «بت هوا و هوس» در نکته ها، به خواست خدا، بحث مشروحى خواهد آمد.

* * *

بالاخره سومین پاسخى که قرآن از این گروه گمراه مى گوید، این است که مى گوید: «آیا تو گمان مى کنى اکثر آنها گوش شنوا دارند، یا مى فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).

«نه آنها تنها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه تر»! (إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً).

یعنى سخریه ها، سخنان زننده و غیر منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نکند; چون آدمى یا باید خود داراى عقل باشد، و آن را به کار گیرد، (و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد) و یا اگر از علم و دانش برخوردار نیست، از دانایان سخن بشنود (و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد) اما این گروه، نه آنند و نه این، به همین دلیل، با چهار پایان تفاوتى ندارند. و روشن است از چهارپا نمى توان توقعى داشت، جز نعره کشیدن، لگد زدن، و کارهاى غیر منطقى انجام دادن.

بلکه، اینها از چهارپایان نیز بدبخت تر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.

قابل توجه این که: باز در اینجا قرآن، تعبیر به «أَکْثَرُهُمْ» مى کند، و این حکم را به همه آنها تعمیم نمى دهد; چرا که ممکن است در میان آنها افرادى واقعاً فریب خورده باشند که: وقتى در مقابل حق قرار گرفتند، تدریجاً پرده ها از مقابل چشمشان کنار مى رود، و پذیراى حق مى شوند و این خود، دلیل بر رعایت انصاف در بحث هاى قرآنى است.

* * *

نکته ها:

1 ـ هوا پرستى و عواقب دردناک آن

بى شک در وجود انسان، غرائز و امیال گوناگونى است که همه آنها براى ادامه حیات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خویشتن، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اینها، و بدون تردید دستگاه آفرینش، همه اینها را براى همان هدف تکاملى آفریده است.

اما مهم این است که: گاه اینها از حدّ، تجاوز مى کنند، و پا را از گلیمشان فراتر مى نهند، و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در مى آیند، و بناى طغیان و یاغى گرى مى گذارند، عقل را زندانى کرده، بر کل وجود انسان حاکم مى شوند و زمام اختیار او را در دست مى گیرند.

این، همان چیزى است که از آن به «هوا پرستى» تعبیر مى کنند که از تمام انواع بت پرستى، خطرناک تر است، بلکه بت پرستى نیز از آن ریشه مى گیرد.

بى جهت نیست که، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بت «هوا» را بزرگترین و بدترین بت ها شمرده است در آنجا که مى فرماید: ما تَحْتَ ظِلِّ السَّماءِ مِنْ اِله یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ، أَعْظَمُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ هَوىً مُتَّبَع: «در زیر آسمان هیچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوا و هوسى که از آن پیروى کنند وجود ندارد»!.(4)

و در حدیث دیگرى از بعضى پیشوایان اسلام، مى خوانیم: أَبْغَضُ اِله عُبِدَ عَلى وَجْهِ الأَرْضِ الهَوى:«مبغوض ترین و منفورترین بتى که در زمین پرستش شده است، بت هوا است»!.

و اگر نیک بیندیشیم، به عمق این سخن به خوبى واقف مى شویم; چرا که هواپرستى، سرچشمه غفلت و بى خبرى است. چنان که قرآن مى گوید: وَ لاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ: «از کسى که قلب او را غافل از یاد خود کرده ایم و پیرو هواى خویش است، اطاعت مکن».(5)

از سوى دیگر، هواپرستى سرچشمه کفر و بى ایمانى است، چنان که قرآن مى گوید: فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لایُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ: «کسى که ایمان به قیامت ندارد و پیرو هواى خویش است تو را از ایمان به آن باز ندارد».(6)

از سوى سوم، هواپرستى بدترین گمراهى است، قرآن مى گوید: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللّهِ:«چه کسى گمراه تر است از آن کس که از هواى نفس خویش پیروى مى کند، و هدایت الهى را نیافته است».(7)

از سوى چهارم، هواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بیرون مى برد، چنان که در قرآن مى خوانیم: فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ: «در میان مردم به حق داورى کن و پیرو هوى مباش که تو را از راه خدا گمراه مى کند».(8)

از سوى پنجم، هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است، چنان که در قرآن مى خوانیم: فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا: «از هوا تبعیت نکنید تا مانع اجراى عدالت شما نگردد».(9)

بالاخره اگر نظام آسمان و زمین بر محور هوا و هوس مردم بگردد، فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت:وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ: «اگر حق از هوا و هوس آنها پیروى کند، آسمان ها و زمین و تمام کسانى که در آنها هستند فاسد مى شوند».(10)

در روایات اسلامى نیز، تعبیرات تکان دهنده اى در این زمینه به چشم مى خورد:

در روایتى از على(علیه السلام) مى خوانیم: الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ: «بدبخت کسى است که فریب هوا و غرور خویش را بخورد».(11)

در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «هواپرستى دشمن عقل است» (الهَوى عَدُوُّ الْعَقْلِ).(12)

و نیز مى خوانیم: «هواپرستى اساس تمام رنج ها است» (الهَوى أُسُّ الْمِحَنِ).(13)

و همان حضرت مى فرماید: «هرگز نه دین با هواپرستى جمع مى شود و نه عقل» (لا دِیْنَ مَعَ هَوى)(14) (وَ لا عَقْلَ مَعَ هَوى).(15)

خلاصه آنجا که هواپرستى است، نه پاى دین در میان است، و نه پاى عقل، در آنجا چیزى جز بدبختى و رنج و بلا نیست، در آنجا جز بیچارگى، شقاوت و فساد نخواهد بود.

رویدادهاى زندگى ما و تجربیات تلخى که در دوران عمر در مورد خویش و دیگران دیده ایم، شاهد زنده تمام نکته هائى است که، در آیات و روایات فوق در زمینه هواپرستى وارد شده است.

افرادى را مى بینیم که: چوب یک ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مى خورند!.

جوانانى را سراغ داریم که: بر اثر پیروى از هوا چنان در دام اعتیادهاى خطرناک، انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شده اند که تبدیل به موجودى زبون، ناتوان، و بى ارزش گردیده، و تمام نیروها و سرمایه هاى خویش را از کف دادند.

در تاریخ معاصر، و گذشته، به نام کسانى برخورد مى کنیم که: به خاطر هواپرستیشان هزاران و گاه میلیون ها انسان بى گناه را به خاک و خون کشیده اند، و نام ننگینشان تا ابد به زشتى برده مى شود.

این اصل استثناء پذیر نیست، حتى دانشمندان و عابدان پرسابقه اى همچون «بلعم باعورا» بر اثر پیروى از هواى نفس، چنان از اوج عظمت انسانیت سقوط کردند که قرآن مَثَل آنها را به سگ پلیدى مى زند که همواره پارس مى کند.(16)

بنابراین، جاى تعجب نیست که: «پیامبر»(صلى الله علیه وآله) و «امیرمؤمنان»(علیه السلام) مى فرمایند: «خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه سعادت شما قرار گرفته، هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است; چرا که پیروى از هوا شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز، آخرت را به دست فراموشى مى سپارد» (إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنانِ اتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الأَمَلِ فَأَمّا اتِّباعُ الْهَوى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمّا طُولُ الأَمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَةَ).(17)

تعبیراتى که در نقطه مقابل، یعنى ترک هوا پرستى در آیات و روایات وارد شده، نیز عمق این مسأله را از دیدگاه اسلام، روشن مى سازد، تا آنجا که کلید بهشت را ترس از خدا، و مبارزه با هواى نفس مى شمرد: وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى:

«اما کسى که از مقام پروردگار بترسد و نفس خویش را از هواپرستى نهى کند، * بهشت جایگاه او است».(18)

على(علیه السلام) مى فرماید: «شجاع ترین مردم کسى است که بر هواى خویش پیروز شود» (أَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ).(19)

در حالات دوستان حق و اولیاى پروردگار و علما و بزرگان داستان هاى زیادى نقل شده که: بر اثر ترک هواپرستى به مقامات بلندى نائل شدند که از طرق عادى غیر ممکن بود.

* * *

2 ـ چرا از چهارپایان گمراه تر؟!

در آیات فوق براى منعکس کردن اهمیت مطلب، نخست مى فرماید: آنها که معبودشان هواى نفسشان است، همچون چهارپایانند، بعد از آن ترقى کرده و اضافه مى کند: بلکه از آنها گمراه ترند!.

شبیه این تعبیر در آیه 179 سوره «اعراف» نیز آمده است که: درباره دوزخیانى که به حکم استفاده نکردن از گوش و چشم و عقل خود، به چنان سرنوشتى گرفتار مى شوند، مى فرماید: أُولئِکَ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ: «آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراه تر»!.

گرچه گمراه تر بودن آنها اجمالا روشن است، ولى مفسران بحث هاى جالبى روى این مسأله کرده اند که: با تحلیل و اضافاتى مى توان چنین گفت:

1 ـ اگر چهارپایان، چیزى نمى فهمند، و گوش شنوا و چشم بینائى ندارند، دلیلش عدم استعداد آنها است، اما از آنها بیچاره تر انسانى است که خمیره همه سعادت ها در وجود او نهفته است و آن قدر خدا به او استعداد داده که مى تواند نماینده و خلیفه اللّه در زمین گردد، ولى کارش به جائى مى رسد که: تا سر حدّ یک چهارپا سقوط مى کند، تمام شایستگى هاى خود را به هدر داده، و از اوج مسجود بودن فرشتگان، به حضیض نکبت بار شیاطین سقوط مى کند، این راستى دردناک است و گمراهى آشکار.

2 ـ چهارپایان، تقریباً حساب و کتابى ندارند، و مشمول مجازات هاى الهى نیستند در حالى که آدمیان گمراه، باید بار تمام اعمال خود را بر دوش کشند و کیفر اعمال خویش را بى کم و کاست ببینند.

3 ـ چهارپایان، براى انسان ها خدمات زیادى دارند و کارهاى مختلفى انجام مى دهند، اما انسان هاى طاغى و یاغى خدمتى که نمى کنند، هیچ، هزاران بلا و مصیبت نیز مى آفرینند.

4 ـ چهارپایان، خطرى براى کسى ندارند و اگر هم داشته باشند، خطرشان محدود است اما اى واى از انسان بى ایمان مستکبر هوا پرست! که گاه آتش جنگى را روشن مى کند که میلیون ها نفر در آن خاکستر مى شوند.

5 ـ چهارپایان، اگر قانون و برنامه اى ندارند، ولى مسیرى که آفرینش را در شکل «غرائز» براى آنان تعیین کرده است، مى پیمایند و در همان خط حرکت مى کنند. اما انسان قلدر سرکش، نه قوانین تکوین را به رسمیت مى شناسد، و نه قوانین تشریع را، و هوا و هوس هاى خود را حاکم بر همه چیز مى شمرد.

6 ـ چهارپایان، هرگز براى کارهاى خود توجیه گرى ندارند، اگر خلافى کنند، خلاف است و اگر راه خود را بروند، ـ که مى روند ـ همان است که هست. اما یک انسان خود خواه، خونخوارِ هوا پرست، بسیار مى شود که: تمام جنایات خود را آنچنان توجیه مى کند که گوئى دارد وظائف الهى و انسانى خویش را انجام مى دهد!.

و به این ترتیب، هیچ موجودى خطرناک تر و زیانبارتر از یک انسان هواپرست بى ایمان و سرکش نیست، و به همین دلیل در آیه 22 سوره «انفال» عنوان: شَرُّ الدَّوابِّ: «بدترین جنبندگان» به او داده شده است، و چه عنوان مناسبى؟!

* * *


1 ـ «هُزُواً» مصدر است، و در اینجا به معنى مفعول آمده.

این احتمال نیز هست که مضاف در تقدیر باشد (موضع هزو) ضمناً، تعبیر به «هذا» براى تحقیر و کوچک شمردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.

2 ـ کلمه «اِن» در «اِنْ کادَ لَیُضِلُّنا»، «مخففه» و براى تأکید است و در تقدیر «انَّهُ کاد» بوده، و ضمیر آن ضمیر شأن است.

3 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صفحه 114، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 20.

4 ـ تفسیر «درّ المنثور»، در ذیل آیه مورد بحث به نقل از تفسیر «المیزان»، جلد 15، صفحه 257.

5 ـ کهف، آیه 28.

6 ـ طه، آیه 16.

7 ـ قصص، آیه 50.

8 ـ ص، آیه 26.

9 ـ نساء، آیه 135.

10 ـ مؤمنون، آیه 71.

11 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 86.

12 ـ «غرر الحکم»، صفحه 64، جمله 808 (چاپ دفتر تبلیغات).

13 ـ «غرر الحکم»، جمله 1048 (صفحه 306، جمله 7028، چاپ دفتر تبلیغات).

14 ـ «غرر الحکم»، جمله 1048 (صفحه 306، جمله 7025، چاپ دفتر تبلیغات).

15 ـ «غرر الحکم»، جمله 10541، (صفحه 64، جمله 822، چاپ دفتر تبلیغات).

16 ـ اعراف، آیه 176.

17 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 728 (ذیل ماده هوى) و «نهج البلاغه»، خطبه 42.

18 ـ نازعات، آیات 40 و 41.

19 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 76 ـ «مستدرک الوسائل»، جلد 12، صفحه 111.

.....................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری